
سید حسین اشراق
جشن نوروز، تجلی گر پیشینة تابناک در گسترة تمدنی ما و نمودار والایی از فرهنگ غنی مردمان این حوزه است. نوروز که در گذر روزگار، همواره نقطة عطفی در آیینهای جهانی بوده است، ریشه در قراردادِ عقلانی و اجتماعی دارد و دوام اش را زیبایی شناسی پرجاذبه و فراسیاسی آن تضمین کرده است. این «عید همایون»، جشنِ تنیده در تار و پودِ بهار، هنگامه سرور زمین و زمان، لحظة جوشش و شکفتن و سرآغازِ طرح نو در افق آینده است؛ آغازی که پیامآور نوزایی، امید و تأمل در ساحت تحول فردی و اجتماعی به شمار می رود.
نوروز، که شاهد دگرگونیهای بی شمار تاریخ بوده است، همواره با آمد و شد خویش، پایانِ فصلِ دیگر و آغاز تحول نو را به باشندگان این کهن سیاره بشارت داده است. در واقع، نوروز نه تنها یادآور تجدید حیات طبیعت، بلکه نماد تجدید خاطرة بزرگ است: خاطرة شادی همگانی انسانها، هم پیوندی آنان با طبیعت، و احیای همزیستیای که ریشه در وجدان جمعی دارد. گذشت سدهها نه تنها از شکوه و عظمت این سنت کهن نکاسته، بلکه برعکس، گواهی بر استواری پیوند آن با فرهنگ مردمان حوزة تمدنی ماست.
امروز، نوروز نه تنها میراثِ معنوی و فاخر برای مردم این قلمرو تمدنی است، بلکه در عرصة بینالمللی نیز جایگاه ویژة یافته است. با وجود اینکه در برخی ادوار تاریخی، نیروهای متحجر و حکومتهای اقتدارگرا در صدد حذف آن برآمده اند، اما مردم این حوزة فرهنگی، نوروز را حتی در نهان و دور از چشم قدرتهای مسلط، زنده نگاه داشته و آن را در گستره تاریخ پاس داشته اند.
اقلیمی که نوروز را گرامی می دارد، شامل کشورهایی است که در پرتو برکت بهار، جشن مهرورزی، صلح و همزیستی را برپا می کنند. آیینهای نوروز در این سرزمین ها تنوعی شگرف دارند: در افغانستان سفرة هفت میوه گسترده می شود و میلۀ گل سرخ برپا می گردد، در ایران خوان هفت سین چیده می شود و سیزده به در برگزار می شود، در تاجیکستان گُلگردانی و بلبل خوانی جلوة زیبای از نوروز را رقم می زند؛ اما آنچه این تفاوت ها را به هم پیوند می زند، روح مشترکی است که در بطن نوروز جریان دارد: همزیستی مداراجویانه و هماهنگی وجدان جمعی با جلال و شکوه بهار.
جغرافیای نوروز، مرزهای گستردة را در بر می گیرد. از خاورمیانه تا بالکان، از قزاقستان تا تاتارستان، از شرق چین تا زنگبار، از قفقاز و آستراخان تا آمریکای شمالی و شبه قاره هند، همگی در برپایی این آیین کهن سهیم اند. حتی در کشورهایی مانند مصر و چین، که جزو قلمرو سنتی نوروز به شمار نمی روند، آیینهایی مشابه برگزار می شوند که از روح جهانی این جشن حکایت دارد.
در سال ۲۰۱۰، سازمان ملل متحد با تصویب قطعنامة، نوروز را به عنوان «روز بینالمللی نوروز» و نماد فرهنگ صلح در جهان به رسمیت شناخت. در همان سال نخستین دورۀ جشن جهانی نوروز نیز با حضور سران کشورهای حوزة نوروز برگزار شد و از آن پس، این آیین باستانی هرساله در یکی از این کشورها گرامی داشته می شود.
با اینکه نوروز در دوران معاصر، آنچنان نیرومند و تأثیرگذار بوده که هم ملل متحد و هم دولت های حوزة نوروز به تجلیل از آن پرداخته اند، اما رسالت اصلی، بر دوش ملت های این حوزة معنوی است. شایسته است که جوامع حوزه نوروز، ظرفیت های نهفته در این آیین را پاس دارند و از آن در جهت غنی سازی تجربة زیستی خویش بهره بگیرند. همکاری میان این ملت ها، نه تنها زمینه ساز ترویج فرهنگ وداد و گفتگو خواهد بود، بلکه تعاملات اجتماعی را بر بنیان استوارتر، سرشار از مهربانی و همدلی، استوار خواهد ساخت.
نوروز، تنها جشنی برای پایان زمستان نیست، بلکه نمادی از پذیرش تنوع، نفی خودمرکزپنداری و تأکید بر همافزایی اندیشه ها برای رسیدن به درک مشترک و همزیستی مسالمتآمیز در دنیای چندفرهنگی و درهم تنیدة انسانی است.
این آیین، با وجودِ تفاوتهای ظاهری، بستری برای تعامل عقلانی و پیوند میان انسانها فراهم می کند. ازاینرو، نوروز را می توان تجلیگاه میراث معنوی و فرهنگی دانست که به خوبی مفهوم «انسانِ فرهنگی» را متجلی می سازد.
نوروز، فارغ از موانع و محدودیتهای تحمیل شده از سوی جریانات واپسگرا مانند طالبان که فاقد درک ژرف از سنتهای آهورایی بهار هستند، همچنان مسیر خویش را می پیماید و هر سال، به رغم همه چالشها، مجالی برای تأملِ امیدبخش، نوزایی فرهنگی، و گذر از سکوت سرد زمستان فراهم می سازد.
این جشنِ کهن، گواهی است بر حقیقتِ ژرف: پس از هر زمستانِ سرد و تاریک، بهارِ سرسبز و پربار از راه می رسد و جهان را در نغمة از شادابی جان تازة می بخشد. این دگرگونی، نه تنها در طبیعت، بلکه در جان و روان آدمی نیز رخ می دهد و او را به بازنگری در هستی، تجدید عهد با ارزشهای نیکو، و آغاز فصل تازه در زیستن فرامی خواند. از همین رو خداوندگار بلخ، این موهبت بزرگ را چنین ستوده است:
ای نوبهارِ خندان از لامکان رسیـــــــــــــدی
چیزی بیار مانی از یار مـــــــــــا چه دیدی؟
خندان و تازه رویی، سـرسبز و مشک بویی
همرنگ یارِ مایی یا رنگ از او خــــریدی؟